قالب وبلاگ


قالب وبلاگ

حـــــــــــیاط خــلوتـــــــــــــــــ
حـــــــــــیاط خــلوتـــــــــــــــــ
هــمه چـی از هــمه جـا


 

 

شادمهر عقیلی در فهرست برترین ویالونیست های دنیا قرار گرفت.طبق آخرین فهرست منتشره شادمهر عقیلی تنها هنرمند و نوازنده ی ایرانی ست که در این لیست حضور دارد .

نکته جالب اینجاست که در این لیست اثری از اسم آقای ب مرتضوی وجود ندارد ...

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 3:15 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

مست و هوشیار

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت : ای دوست این پیراهنست افسار نیست

گفت : مستی زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت : جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت : می باید تو را تا خانه قاضی برم

گفت : روصبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت : نزدیک است والی را سرای آنجا شویم

گفت : والی از کجا در خانه ی خمار نیست

گفت : تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب

گفت : مسجد جایگاه مردم بدکار نیست

گفت : دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت : کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت : از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم

گفت : پوسیده است جز نقشی جز پود و تار نیست

گفت : آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت : در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت : می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی

گفت : ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت : باید حد زند هشیار مردم مست را

گفت : هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 22:39 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

پروین اعتصامی

ای گل تو جمعیت گلزار چه دیدی

جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی

ای لعل دل افروز تو با این همه پرتو

جز مشتری سفله به بازار چه دیدی

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی

 

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

شاعر : روزبه بمانی

تو نزدیکی که ماهی ها

به سمت خونه برگشتن

به عشقت راه دریا رو

بازم وارونه برگشتن

تو این دنیا یه آدم هست

که دنیاشو تو می بینه

کسی که پای هفت سینت

یه عمره سیب میچینه

کنار سبزه و سکه

کنار آب و آیینه

تموم لحظه های شب

سکوتت هفتمین سینه

تو هم درگیر تشویشی

مثه حالی که من دارم

برای دیدنت امشب

تموم سال بیدارم

هوای خونه برگشته

تموم جاده بارونه

یه حسی تو دلم میگه

 تو نزدیکی به این خونه

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

شاعر : حسین صفا

شال و کلاه کن آسمون خیسه

چترتو وا کن گریه بارونه

حال وهوای برگ ریزون چشمامو

پاییزم نمیدونه ...

پروانه ها وقتی که میسوختن

تقدیرتو دوختن به تقدیرم

هر وقت دلت میگیره میسوزم

هر وقت دلت میسوزه میمیرم !

خیلی دلم گیره خیلی گرفتارم

دوست داشتنت خوبه خیلی دوست دارم

محبوب من چشمات به من میگن

روز جدایی خیلی نزدیکه

میری نمیدونی که دور از تو ...

دنیام چقد غمگینو تاریکه

دنیای من تاریک و غمگینه

بار جدایی خیلی سنگینه

هر کس که از حالم خبر داره

از شونه هام این بارو برداره

خیلی دلم گیره خیلی گرفتارم

دوست داشتنت خوبه خیلی دوست دارم

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : فرهاد گلستانی
گاهی سکوت همان دروغ است

کمی شیک تر با کلاس تر و با مسئولیت کمتر

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

وقت اگر داری کلامی با تو درد و دل کنم 

 شاید از این گفتگو آرامشی حاصل کنم

وقت اگر داری بگوید این صدای بی صدا

نازنینم با تو از درد شب بی انتها

زجه سرخورده و بغض گره گیر گلو 

 لحظه ای بنشین بگویم قصه ام را مو به مو 

قصه تکراری شبهای سرد انتظار 

 قصه تلخ نگاهی مانده بر در بی قرار 

قصه این دل که امشب باز کافر می شود

پس کتاب عمر بی حاصل که آخر میشود

میل رفتن دارد این دل حیف پایش بسته است 

دست مشتاق نوازش را ببین ، بشکسته است

باز هم زانوی غم کرده بغل ای  وای دل

دل شده رسوای کوی یار و من رسوای دل

تن به دریا میزند، پروای طوفانش چه شد 

سر سپرده میرود ، ترس از رقیبانش چه شد

میکشاند خسته تن را در بیابان سکوت

عاقبت سر مینهد امشب به دامان سکوت

هیونش را گم کند در کوچه دلواپسی 

سایه ی شب هم ندا سر میدهد از بی کسی

وقت اگر داری بگویم با تو من از فصل غم

میشناسی !... من همانم از تبار و نسل غم !

یاری ام ده گوش کن یک دم بیا بنشین

که من ناله ها سر میدهم از دست این زخم کهن

ناله از تنهای و بی همزبانی در قفس 

بغض ویرانگر پس از خوش باوری های عبس

خون دل خوردن مرامم گشت باری بگذریم

از من و دل بگذریم ای دوست آری بگذریم

کاروان عمرم امشب برگ و بارش نیز نیست 

ظلمت آمد کورسویی همجوارش نیز نیست !

کاروان ره در کویر کور حسرت میبرد

دل تنش را  تا دیار دور حسرت میبرد 

همره این قافله افتان و خیزان میروم

تشنه ام  ...در آرزوی شعر باران میروم

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو 

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو    

گفتم ای دل چه مه است این  دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو 

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
 گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
  
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی

شعر گرگ از زنده یاد فریدون مشیری 

 

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر 

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک 

وآنکه از گرگش خورد هردم شکست

گرچه انسان می نماید گرگ هست 

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند 

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر 

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر 

مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند 

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند 

وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند 

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : فرهاد گلستانی
درباره وبلاگ

بنام اونی که اگه حکم کنه همه محکومیم .... سلام دوست عزیز به وبلاگ من خوش اومدی امیدوارم که از این وبلاگ و مطالبش بهره و لذت کافی رو ببری راســـــتی نــــــــــــــــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــــــر یادت نره باتشکر از حضور گرمت فرهاد گلستانی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حیــاطـــ خـلــوتـــــــ و آدرس tarafdar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 168
بازدید کل : 55634
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Rima tools